در روزگاری که جنگ و خشونت انسان را در برابر انسان قرار داده و چهره مهر و مهرورزی را با آتش ستیزه و عناد سیاه کرده است بجاست که برای برونرفت از این معضل، چنگ به منابعی بزنیم که صلحآور باشد.
افغانستان کشوری است که جز جنگ تجربه دیگری ندارد و همین جنگ همه چیز این سرزمین را به یغما برده است. جنگ مهربانی، صداقت، اخلاق و هر خصلت خوب یک مومن را به باد فنا داده است.
افغانستان سرزمین دود و بارود است؛ سرزمینی که تابوتسازی از پایاترین و پررونقترین کسبوکارها به شمار میرود. در این سرزمین جان آدمی به اندازه موبایلی ارزش ندارد و برای به دستآوردن چند افغانی به راحتی جان آدمیان معامله میشود. وضعیت چنان آشفته است که به قول معروف سگ صاحبش را در این جا گم میکند.
جنگافروزان با افتخار تمام همچنان به جنگ ادامه میدهند و جنگشان را نیز با جهاد توجیه میکنند. این در حالی است که جنگ آنها جز مسلمانکشی و ترویج فساد و بیبندوباری چیزی دیگر به ارمغان نیاورده است.
این جنگجویان یا تجاهل عارف میکنند و یا به راستی نمیدانند که جنگ از ویژگی دوزخیان است. خداوند در قرآن کریم ویژگی دوزخیان را تخاصم تعریف میکند و میگوید: «ان ذالک لحق تخاصم اهل النار» و پیامبر خدا حضرت محمد (ص) میفرماید:«ان اهل الجنه لا یتحسرون علی شیٔی فاتهم من الدنیا کتحسرهم علی ساعه مرت من غیر ذکر الله»؛ پس وقتی خصومت نباشد که ویژگی دوزخیان است، بهشتیان رخ مینمایند و در سایه وحدت وجود خود را تعریف میکنند.
مولانا نیز این ویژگی بهشتیان را در مدارا و رأفت و رحمت تعریف میکند و حاصل آن که همان صلح و همزیستی است به وحدت میرسد. مولانا سلیمان نبی را تجلی حلم و بردباری حق میداند که با همه مرغان میسازد و میان زاغ و باز فرقی نمیگذارد:
ای سلیمان در میان زاغ و باز
حلم حق شو با همه مرغان بساز
مدارا با بدان و نیکی با نیکان، وفاداری به عهد و پیمان و پرداختن به جنگ درون و رهاکردن جنگهای بیرون، همه، جلوههای اخلاقی و اجتماعی انساندوستی مولوی و دیدگاه صلحآمیز اوست:
هست احوالم خلاف همدیگر
هر یکی باهم مخالف در اثر
چون که هردم راه خود را میزنم
بادیگر کس سازگاری چون کنم
موج لشکرهای احوالم ببین
هریکی با دیگری در جنگ و کین
مینگر در خود چنین جنگ گران
پس چه مشغولی به جنگ دیگران؟
به نظر مولانا رنگ و رنگارنگی در خم بیرنگی خداوند یکی میشود:
صبغهالله هست خم رنگ هو
پیسها یک رنگ گردد اندرو
آن زمان که رنگهای گونهگون و ناهمگون به بیرنگی میرسند، اضداد عالم آشتی میکنند و وحدت ادیان رخ مینماید:
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون کردند آشتی