قتل و کشتار در افغانستان چیزی بیسابقه نیست. از دیر باز به اینسو در این سرزمین کسانی کشته میشوند و عاملانش نیز در اکثریت موارد نه پیگیری میشوند و نه هم معلوم. در گذشته شخصیتهای کلان سیاسی ترور میشدند. روحانیونیکه از تقریب مذاهب سخن میگفتند ترور میشدند. دولتمردان ترور میشدند اما از چند ماه به اینسو هم اهداف ترور فرق کرده است و هم نوعیت ترور. در این روزها خبرنگاران و فعالان مدنی یا با ماینهای چسبکی ویا هم با گلوله کشته میشوند.
چنین تغییری در رویکرد تروریستان چه معنای میتواند داشته باشد. چرا باید پس از کمشدن حملات انتحاری چنین قتلهای بروز کند؟ حمله بر خبرنگاران، فعالان مدنی، داکتران و افراد صاحب فکر چه معنایی میتواند داشته باشد؟
هرچند بسیاری این قتلهای زنجیرهیی را مخالفان مسلح رد کردهاند اما نوعیت ترورها از حدود سه ماه به اینسو کاملاً شبیه هم استند. بسیاری از خبرنگاران با ماینهای چسبکی کشته شدهاند. این در حالی است که بسیاری از نظامیان نیز با ماینهای چسبکی کشته شدهاند. این شباهتها در نوعیت ترور نظامیان و مردم ملکی نشان میدهد که این قتلها منبع واحد دارد.
روز چهارشنبه یوسف رشید، رئیس بنیاد انتخابات آزاد و عادلانه افغانستان تیرباران شد. روز سه شنبه هم سه داکتر از اثر انفجار ماین چسبکی کشته شدند که کارشان مداوای زندانیها در زندان پل چرخی بود.
روز دوشنبه هم خبرنگار الجزیره در ولایت غزنی تیرباران و کشته شد. در حدود کمتر از یک ماه گذشته دستکم دو خبرنگار دیگر نیز با استفاده از مین کشته شدند و یا هدف تیراندازی قرار گرفتند.
مدتی قبلتر یما سیاوش، گرداننده سابق تلویزیون طلوعنیوز که مدتها میشد فعالیت رسانهیی نداشت و به تازگی کارمند بانک شده بود با دو همکارش کشته شدند. یکشنبه گذشته هم یکی از نمایندگان مجلس مورد سوءقصد قرار گرفت. در این حمله ۱۰ نفر کشته و ۵۲ نفر زخمی شدند.
همه این حملات در بازه زمانی کوتاهی و کمتر از دو ماه رخ داده است. همین مسئله نشاندهنده آن است که ترور در افغانستان وارد مرحله نسبتاً تازهتری شده است.
موضوع قابل تأمل این است که تاکنون تقریباً هیچ گروهی مسئولیت این حملات را برعهده نگرفته است. اکنون پرسش این است که انگیزه تروریستان از چنین رویکردی چیست؟ آنها با چنین قتلهای چه هدفی را تعقیب میکند؟
اگر قاطعانه نتوان به پرسشهای مزبور پاسخ داد؛ پاسخهای احتمالی را میتوان داد. به نظر میرسد که گروههای ترورستی در این مرحله با کشتن افراد رسانهیی و شناخته شده در صدد جریحهدار کردن افکار عمومی است. عاملان با این رویکردشان ممکن است در صدد تحریک افکار عمومی علیه حکومت باشد. آنها میکشند و حکومت نیز توان جلوگیری این رخدادهای خونین را که روان همگان را به شدت ویران میکند، ندارد؛ بنابراین مردم کم کم از حکومت دل کنده و مشروعیت حکومت و حمایت مردم از حکومت از بین میرود. به نظر میرسد که گروههای تروریستی از این طریق در صدد نابودی حکومت است. اگر این گمانهها درست باشد و اگر حکومت جلو چنین حملاتی را نگیرد؛ دیری نخواهد پایید که مردم علیه حکومت ناکارا دست به کار خواهند شد.