حضرت محمد (ص) آورنده دین اسلام، در یک کلام دین را معادل اخلاقیزیستن میداند و میگوید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»؛ «بهراستی که من مبعوث شدم تا شرافتهای اخلاقی را کامل و تمام کنم [و به مردم نیز بیاموزم]»
از حدیث مزبور چنین نتیجه میشود که اسلام دین اخلاقمحور است و شریعت هم برای آن است که اخلاق در جامعه رعایت شود.
اکنون اگر پرسیده شود که چگونه ممکن است جامعهای زیست دینی داشته باشد؟ در پاسخ میتوان گفت: «جامعهای که نیازهای کمتری داشته باشد؛ جامعهای که کمتر فقیر باشد.» در یک کلام به هر میزان که فقر انسانها (فقر مالی، فرهنگی، علمی و …) در یک جامعه کمتر باشد به همان میزان اخلاقیزیستن در آن جامعه افزایش مییابد و برعکس آن اخلاقیزیستن کاهش مییابد؛ زیرا انسان حب ذات دارد و اخلاقیزیستن با آن منافات دارد.
حب ذات معنایش این است که هر موجودی بیش و پیش از همه، خودش را دوست میدارد و بقیه جهان را به میزان نزدیکیاش به خودش دوست دارد و به میزان دوری از خودش کمتر دوست میدارد. به گفتۀ اورمان، انسان برای خودش همه چیز است و برای جهان، هیچ چیز. بود و نبود من برای جهان هیچ فرقی نمیکند ولی برای خودم، همه چیز هستم.
به همین دلیل تا میتوانیم، منافع را به سوی خودمان جلب و ضررها را از خودمان دفع میکنیم. این حب ذات از ما میخواهد که به فکر نفع خود باشیم ولی اخلاق نیکخواهی، از ما میخواهد به فکر دیگران باشیم و این دو، باهم ناسازگارند. زمانی این ناسازگاری کاهش پیدا میکند که نهادهای اجتماعی در یک جامعه به گونه کار کند که هزینههای اخلاقی زیستن کم شود؛ یعنی نیازهای انسانی تأمین شود، در این حالت آدمها آسودهتر میتواند اخلاقی زندهگی کند و از درد و رنج دیگران بکاهد ولی اگر نظامات جامعه و تنظیمات اجتماعی به صورتی باشند که اگر بخواهی زندهگی کنی و به دیگران آسیب نرسانی، خودت درد و رنج زیادی متحمل بشوی، آن موقع این سوال طرح میشود که من حب ذات دارم و چه لزومی دارد در اندیشه دیگران باشم. در نتیجه اگر طالبان میخواهد مردم زندگی دینی داشته باشند، میباید به جای جنگ و بیشترکردن نیازهای انسانی به فعالیتهای اقتصادی و علمی برای بینیازکردن مردم بپردازند تا زمینه یک زندگی دینی برای مردم افغانستان فراهم شود. طالبان سالها است که میجنگند و ادعا دارند که جنگ آنها برای ایجاد یک جامعه زیر شریعت اسلام است. آنها خودشان را مجریان شریعت و حدود الهی میداند؛ به همین دلیل در زمانی حکومتشان دستبریدن، سنگسار، کشتن و … بسیار ساده صورت میگرفت. آنها اکنون نیز با همین پیندار میجنگند ولی نمیدانند که چنین نگرشی نه تنها باعث کاهش فساد نمیشود که بر آن افزون هم میکند. در نتیجه اگر طالبان میخواهند مردم زندهگی دینی داشته باشند، میباید به جای جنگ به ریشههای دینیزیستن بپردازند و به جای سلاحدادن به مردم، نان بدهد.