فریبا ۱۷سال سن دارد. تا هشت ماه پیش، دانشآموز صنف یازدهم مکتب در ولایت فاریاب بود. اما هشت ماه بعد کودکیاش قمار زده شد و تن به ازدواج اجباری داد.
فریبا میگوید، تصور هم نمیکرد که راهش از مکتب به خانهی شوهر کج شود. او سه هفته بعد از سقوط کابل به دست امارت اسلامی، به خواست خانوادهاش با مردی ازدواج کرد که سه برابر بیشتر از او سن دارد.
شوهر فریبا، وی را پس از این ازدواج اجباری به کابل آورد. به گفتهی فریبا، شهری که فقط از پردههای تلویزیون دیده بود: «فکر نمیکردم طالبان حتی کابل را هم بگیرد. در اول نمی فهمیدم کجا آمدم و قرار است کجا بروم؟ همه چیز برایم بیگانه بود. هوا، مردم، بازار، همه چیز در کابل برایم عجیب بود. امارت اسلامی همه دنیایم، درس، آینده و زندهگیام را گرفت.»
فریبا با نشان دادن عکس شوهرش میگوید که ۵۳ ساله است و بیشتر از سه برابر او سن دارد. قبلا هم یک بار ازدواج کرده و صاحب چهار فرزند است: «مه بیشتر به دخترش میمانم تا همسرش. وقتی ازدواج کردم از زندگی مشترک هیچ چیزی نمیفهمیدم. از ازدواج، خانهداری و….»
روزنامه دنیا را در فیسبوک و توییتر دنبال کنید
به گفتهی فریبا، شوهرش با وعدهی رفتن به خارج، خانوادهاش را به این وصلت ناجور راضی کرده است: «گفته بود دو هفته بعد با خودم به امریکا میبرمت؛ اما همه گپهایش دروغی بیش نبود. از کیس امریکا و خارج رفتن خبری نشد.»
با اینکه در حکومت قبلی افغانستان، نهادهای زیادی برای از بین بردن ازدواجهای اجباری و ازدواجهای زیر سن تلاش و پیکار میکردند، کارنامه افغانستان در این زمینه سیاه بود. با آمدن امارت اسلامی دیگر هیچ نهادی که از زنان حمایت کند، وجود ندارد.
فریبا میگوید، شوربختانه آغاز زندهگی مشترک را هم بدون هیچ مراسم عروسی برای او رقم زد. حالا او در کابل دور از خانواده با فقر و تنگدستی هم مبارزه میکند: «از روزی که کابل آمدم، خانوادهام دیگه هیچ د قصهام نشد که زنده هستم یا مرده. خودم از همسایهها گلدوزی کرایه گرفتم با پولش فرش و ظرف خریدم.»
فریبا میگوید، از سوی شوهرش مورد خشونت فزیکی قرار میگیرد، اما به دلیل نبود کمیسیون حقوق بشر و نهادهای حامی حقوق زنان در افغانستان نمیتواند از خشونت شوهرش شکایت کند: «به ناحق لتو کوبام میکنه. دوبار ایقدر محکم با لگد و مشت زد که حس میکردم دیگر زنده نمیشوم. مواد غذای درست نمیاره. کسی را هم در کابل ندارم، زندهگی برایم بدتر ازجهنم است.»
فریبا تا حالا چند بار خواستار تفریق شده است. اما نه دولتی است که صدای او را بشنود و نه از طرف شوهرش جز یک جواب تکراری شنیده است: «شوهرم میگوید که پشتون را جانش را بگیر ناموسش را نه. غیرت پشتونی خود را با لتوکوب به من نشان میته و تهدیدم میکنه که با تمام طالبان دست دارد.»
چهار ماه قبل رهبر امارت اسلامی با صدور فرمانی ازدواج اجباری دختران را ممنوع کرد. در ماه قوس سال گذشته، در فرمان امارت اسلامی که از سوی ذبیحالله مجاهد، سخنگوی امارت اسلامی منتشر شد بود، آمده است: «زن یک دارایی نیست، بلکه یک انسان نجیب و آزاد است؛ هیچکس نمیتواند او را در ازای صلح و یا پایان دادن به خصومت، به کسی بدهد.»
اما روشن نیست که امارت اسلامی در عمل آیا برای رسیدهگی به ممنوعیت ازدواج اجباری کاری کرده است یا نه. شماری از زنان که با آمدن امارت اسلامی مجبور به ازدواج اجباری شدهاند، گفتهاند که کسی صدای آنها را نشنیده یا حتی خانوادهها از ترس امارت اسلامی دخترانشان را به اجبار به شوهر دادهاند.
مثل بهشتهی ۲۴ ساله که شش ماه است به گفتهی خودش تن به ازدواج اجباری داده است. او به رسانهی رخشانه میگوید، با به قدرت رسیدن امارت اسلامی و ترس خانوادهاش از جهادالنکاح، پدرش او را بدون رضایت به یکی از خویشاوندانش مجبور به ازدواج کرده است.
به گفتهی بهشته، در آغاز حکومت امارت اسلامی نه تنها خانوادهی او بلکه شمار زیادی از خویشاوندانش دختران جوانشان را مجبور به ازدواج کرده است.
بهشته از رشتهی اقتصاد، مدرک کارشناسی دارد. او برنامه داشت که برای ماستری به بیرون از افغانستان برود. اما حالا در خانهی شوهر سرنوشت محتومش شستن و رفتن شده است: «شانزده سال درس خواندنم، همهاش ضرب صفر شد؛ چون نمیتوانم بیرون از خانه کار کنم یا درس بخوانم. شوهر و خانوادهی شوهرم مذهبی هستند و مخالف درس دختر.»
به گفتهی بهشته، مراسم ازدواج او با برگزاری ختم قرآن از سوی خانواده شوهرش خلاصه شده و هیچ گونه هزینهای برای خرید جهزیه و زندهگی جدید او نشده است: «فقط دو صدهزار افغانی، پدرم را گله داد و یک ختم در چاشت گرفت. حتی لباس سفید عروسی نپوشیدم. نه خانواده پدرم و نه شوهرم، هیچ کدام برایم وسایل خانه نخریدند.»
صنم، تنها ۲۰ سال دارد. صنم به اصرار مادرش تن به ازدواج اجبار داده است. مادرصنم که ۴۰ سال سن دارد، میگوید خاطره و سر گذشتی که از حکومت پیشین امارت اسلامی دارد، دخترش را مجبور به ازدواج کرد. «جنگ، جنگ است و طالب هم طالب. من پیش چشمهایم در افشار دیدم که طالبان دختران را به زور میبردند. ترس از اینکه سرنوشت دخترم، به دست طالبان نیفتد عروسش کردم.»
صنم میگوید، با آنکه حالا از زندگی مشترکش راضی است؛ اما حسرت ازدواج با فرد مورد نظرش در دلش مانده است: «محفل عروسی مه در خانه بود، شبیه یک مهمانی بدون هیچگونه ساز و سرود. امارت اسلامی همه دلخوشیهای دختران را گرفتند.»
عیدیهی ۲۲ ساله در ولایت فاریاب نیز به تازهگی قربانی ازدواج اجباری شده است. او با سواد است؛ اما میگوید، با کسی که تن به ازدواج داده، بیسواد است. سه ماه از ازدواجشان گذشته است. «رضایت اصلا نداشتم.فقط در روز شیرینی خوری، نامزدم را دیدم.»
عیدیه میگوید، از روزی که به خانه شوهرش رفته بارها مورد خشونت کلامی قرار گرفته است: «نامزدم چند دفعه خواست که مرا لتوکوب کنه. به کسی گفته نمیتوانم، اگر بگویم پس مقصر خودم حساب میشم.»
هشدار از پیامد فاجعهبار
سهیلا مددی ۲۶ ساله، فعال حقوق زن در کابل، منشا بسیاری از خشونتها علیه زنان در افغانستان را ازدواجهای اجباری میداند. او میگوید، مردم از ترس امارت اسلامی دختران را مجبور به ازدواج اجباری میکند. «طالب، همان طالب بیست سال قبل است و هیچگونه تغییری نکرده است. سرنوشت سیاه و خاطرههای تلخ خانوادهها از حکومت استبدادی طالبان باعث ترس خانوادهها شده و به همین دلیل، ازدواج اجباری دختران افزایش یافته است. دخترانی که در حکومت پیشین به جبر به طالبان نکاح شد، امروز مادرهای امارت اسلامی است.»
این فعال حقوق زن، نبود نهادهای حامی زنان، اقتصاد ضعیف و بیسوادی را از عوامل افزایش ازدواجهای اجباری میداند. «اگر جلو ازدواجهای اجباری و زیر سن گرفته نشود، ما شاهد فاجعه خواهیم بود. ما در جامعه، دیگر دختران تحصیل کرده نخواهیم داشت. حضور امارت اسلامی در جامعه و استفادهی سوء امارت اسلامی از شریعت، باعث نگرانی خانوادهها شده و این نگرانی برمیگردد به کارکردهای منفی امارت اسلامی که ما همهروزه شاهد آن هستیم.»